درباره وبلاگ


چه بی رحمانه تنها شدم ؛ در اوج جوانی و غرق در رویا بودم. چه بی رحمانه تمام رویاهایم نابود شد. چنان تنها شدم که خالی از هر آرزو و رویا شدم. دیگر زندگی هم چشمانش را به رویم باز نمیکند. چه ناباورانه دستهایم تنها شد که گویی غریبانه به دنیا آمده ام ؛ هر چند که غریبانه زندگی کردم و میدانم تنها و غریب راهی خاک خواهم شد. و آنجا تنها و غریب برای همیشه خواهم خوابید.
آخرین مطالب
پيوندها
  • ادکلن زنانه کنزو
  • چرنديات
  • کیت اگزوز
  • زنون قوی
  • چراغ لیزری دوچرخه

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقانه ,گریه دار ,خنده دار,خلاصه همه چیز واسه عاشقان و آدرس mobiltak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.  





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 60
بازدید کل : 59248
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


عاشقانه ,گریه دار ,خنده دار,خلاصه همه چیز واسه عاشقان




 

ღ♥ღ پـایـیــــزان ღ♥ღ

هرگز بـــرده ای را که در خــواب است بیــدار نکنیـــد ؛ شــاید او خــواب آزادی می بینـــد

 

 

 

فكــر و ذكــرم

جمعه 26 فروردین 1390

 

 

 
 

فکرو زکرم تو بودی او روزا یادته ؛ اون دل کوچیکه من جلوی پات بود یادته ؛ رفتی و با رفتنت پا گذاشتی رو دلم ؛ سرم داره گیج میره تو کجایی عشقه من ؛ وقتی میخواستی بری گفتی بهم غصه نخور ؛ دل رو سپردم من به تو غصه نخور ؛ گفتم بهت زود بیا دل من تنگه برات ؛ تو نرفتی و میگی آخه عزیز دلت میاد ؛ میگفتی من برمیگردم خیلی زود ؛ دلو جونم همشون فدای یه تاره موت ؛ ولی رفتیو خیلی وقته نامه ندادی تو برام ؛ آخه پس چی شد بگو تو جواب نامه هام ؛ یه نامه همش دادی همون شده آب و غذام ؛ نمیدونی یه غمیه بهم میگه باهات میام ؛ من غمو می خوام چیکار آخه تو بهم بگو ؛ فقط نگو دوست ندارم جونه من اینو نگو ؛ آخه عاشقت بودم دیوانه وار باور بکن ؛ دل من تنگه به راحت تو منو یاریم بکن ؛ شبا یه غمی میاد تویه سینم باهام حرف میزنه ؛ می خواد ناامید کنه از ناامیدی دم میزنه ؛ شایدم دیگه نیای این جوری که بوش میاد ؛ فکر کنم وقتی بیای ببینی جنازم رو دوش میاد ؛ اون موقع بگو ببینم دلت برام تنگ میشه ؟ ؛ این زمین و آب و گل برای تو چه رنگ میشه؟ ؛ خلاصه کشتی مارو با این ادا و اشوه هات ؛ دل من تنگه برات* تنگه برات* تنگه برات ؛ وای الان صبح میشه و هنوز که من نخوابیدم ؛ یه روز دیگم تموم شدش ولی من نفهمیدم ؛ دفتر خاطره هام دیگه پر شده کجایی تو می خوام برم ؛ دیگه کاری ندارم اینجا روی زمین دارم میرم ؛ تو نبودی و غم عشقه تو کشت مارو ؛ زیر خاک دفنم كرد و خاک خورد مارو


دو شنبه 29 فروردين 1390برچسب:, :: 11:58 بعد از ظهر ::  نويسنده : دو برادر

 

 

 

 

 

یشتر از آنچه تصور کنی خیانت دیده ام

بیشتر از انچه باور کنی

 قلبم را شکسته اند


اما تو ، اما تو نه خیانت کردی

 و نه قلبم را شکستی


تو جگرم را اتش زدی ؛

زبانم میگوید :

  به امید روزی که روزگارت


سیاه تر از پر کلاغ تیره تر از غروب

غمگین تر از غم جدایی باشد

اما می گوید به امید روزی که

اشیانت بالاتر از اشیان عقاب

چشم انداز نگاهت زیبا تر

 از بهشت ؛  بر لبانت لبخند

و صد ها هزار پری کنیزت باشد



دو شنبه 29 فروردين 1390برچسب:, :: 11:56 بعد از ظهر ::  نويسنده : دو برادر

 

 

 

 

 

 


خوب می دانم که دیگر اشکهای من برای تو مثل یه غریبه شده است.

خوب می دانم که دیگر نگاهی به من آواره نمیکنی.

خوب می دانم که خبری از اون حرفهای عاشقانه نیست.

عاشقتم تا ابد یادته؟

خوب می دانم دیگر مرا نمیخواهی و فراموشم کردی.

بی تو میمیرم همش حرف بود.

خوب می دانم که من خانه خراب و مرده هیچ بدرد تو نمی خورم.

خوب می دانم که تو هم مثل بقیه آدم ها خالی از احساس شدی.

پر از غرور و بزرگ بینی شده ای.

و در دنیایی زندگی میکنی که اسمش دنیای منطق است.

ولی من خیلی خوب می دانم که چقدر از احساس تو سرشارم.

خوب می دانم که هنوزم دلم رو خوش کرده ام با حرفهای زیبایت.

خوب می دانم زندگیم رو تباه کردم واسه از دست دادنت.

خوب می دانم که هرچه زمان می گذرد دلتنگ تر و دیوانه تر از قبل می شوم.

خوب می دانم راهی که پیش گرفته ام خیلی طول نمی کشد تا رهایی.

خوب می دانم تنها کسی که می تواند مرا از این راه بی سرانجام رها کند کیست.

خوب  می دانم که چقدر عاشقتم حتی بهتر از سالها پیش.

خوب می دانم که تو در فکر زندگیت هستی و من در فکر دورانی که با تو بودم.

آری خوب می دانم که تو دیگر احساسی جز دنیای مادی نداری

و خوب می دانم که روزی پشیمان خواهی شد که خیلی دیر است.

ولی من پر از احساس و سرشار از عشق تو هستم.

خوب می دانم بعد از تو توی تمام نفسهایم تنها خواهم ماند.

خوب می دانم در تاریکی دنیام زندگی را بدرود خواهم گفت.

خوب می دانم هیچ وقت آغوشی واسه گریه هایم پیدا نمیکنم.

وقتی که تو نیستی چه فرقی داره زندگی یا خودکشی طولانی؟

وقتی چشمهایم کور شد از بس به در نگاه کرد در انتظار بازگشتت.

وقتی دستهایم یخ زد از بس در انتظار گرمای دستای تو بود.

وقتی تو نیستی هیچ چیز مهم نیست.

و من در رویاهایم فقط با تو هستم.

چه بخوای چه نخوای من هنوز با تو هستم.

حتی زمانی که مرا در اوج گریه هایم تنها گذاشتی و قلبم را شکستی.

آری چقدر تلخ است تنم بو گرفته و دستایم یخ زده و روحم مرده است.

فقط به خاطر گناهی به نام عاشق بودن.

ولی زیباست برای تو مردن.

و چه تلخ است بی تو مردن من.

گرچه من همیشه با تو بودم و تو با دیگری.........
 


دو شنبه 29 فروردين 1390برچسب:, :: 11:54 بعد از ظهر ::  نويسنده : دو برادر

 

 

 

 

 

 


امشب گریه میکنم .گریه میکنم برا تو برای خودم برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن نتونستن. برا ی تمام اون چیزی که خواستی ونبودم خواستم وبودی. امشب گریه میکنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت دل عاشق.برای تو...برای تو....و به پاس احترام تمام تحقیرهایی که از دیگران شنیدم وهنوز شکست نخوردم و به احترامی همه حرفهایی كه در دلم ماند سكوت میكنم.


دو شنبه 29 فروردين 1390برچسب:, :: 11:48 بعد از ظهر ::  نويسنده : دو برادر

 

ღ♥ღ پـایـیــــزان ღ♥ღ

هرگز بـــرده ای را که در خــواب است بیــدار نکنیـــد ؛ شــاید او خــواب آزادی می بینـــد

 

 

 

خــــواب تو دیدم

سه شنبه 23 فروردین 1390

نوع مطلب :خــــواب تو دیدم، 

 

 
 


یک بار خواب دیدن تو... به تمام عمر می‌ارزد پس نگو... نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل دریایست... تاب و توانش بیش از اینهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد

 


دو شنبه 29 فروردين 1390برچسب:, :: 11:46 بعد از ظهر ::  نويسنده : دو برادر

 

 

 

 

 

 


 


در بهترین روزهای جوانی ام غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد آرزو دارم شبی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را می رسد روزی که بی من سر کنی می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

 



دو شنبه 29 فروردين 1390برچسب:, :: 11:44 بعد از ظهر ::  نويسنده : دو برادر